دولت یازدهم چگونه در حال ونزوئلاسازی از اقتصاد ایران است؟
تاریخ انتشار: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۱۶۵۶۸۰
تجربه ونزوئلا، حتما یک تجربه گران است و درسهای فراوان برای آموختن دارد. اما این درس، به هیچ رو این نیست که اگر دولتی مصرف درآمدهای کشورش را از انحصار الیگارشهای نئولیبرال درآورد و وضع معیشت مردم را بهبود بخشید، به سرنوشت امروز ونزوئلا دچار خواهد شد
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، سیدیاسر جبرائیلی در یادداشتی با عنوان «دولت یازدهم چگونه در حال ونزوئلاسازی از اقتصاد ایران است؟» نوشت:
طی یکی دو سال اخیر، برخی مقامات دولت یازدهم و رسانههای لیبرال همسو، ادبیات معتنابهی با هدف شبیهسازی اقتصاد ایران و ونزوئلا تولید، و سعی کردهاند این گزاره را به افکار عمومی القا کنند که پیش از دولت یازدهم، ایران در مسیر تبدیلشدن به ونزوئلای امروز بوده و با روی کار آمدن جناب حجتالاسلام روحانی و امضای برجام، اقتصاد ما تغییر جهت داده و از چنان بحرانی رهایی یافته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ما البته با آقای نیلی و دوستانشان همعقیدهایم که وضع اقتصادی امروز ونزوئلا خوشایند نیست، چراکه اساساً چشم بستن بر روی واقعیات و انکار بدیهیات به هر سببی، نگاه به عالم از پشت عینک کورکننده تعصب است که خود، فاجعهآفرین است. اما معتقدیم جریان لیبرال دقیقاً به همین مصیبت گرفتار است و در تجزیهوتحلیل بحران اقتصادی ونزوئلا و اساساً در مواجهه با هر پدیدهای، به دلیل تعصبات ایدئولوژیک شدیدی که به مبانی لیبرالیسم دارد، از دیدن واقعیات اجتناب میکند. لیبرالها به دلیل نگاه به «اینجا و اکنون»[2] در تحلیلهای خود، غالباً از درک مؤلفههای پیچیده دخیل در وضعیتها عاجزند، همواره مسائل را سادهسازی میکنند و علاقهای به ریشهیابی پدیدهها و وضعیتها ندارند.
تجربههای جهانی در مسائل بشری ازجمله اقتصاد، حتماً باید مورد استفاده ما قرار گیرد. امام علی(ع) فرمود «من غنی عن التجارب عمی عن العواقب»(کسی که خود را از تجربهها بینیاز بداند، سرانجام [امور] را نخواهد دید).[3] اما نگاه سطحی به تجربهها بلاتردید مضرتر از غفلت از آنهاست.
در مقابل جهانبینی لیبرال، ما قائل بر این هستیم که در تحلیل تجربه ونزوئلا، نباید واکاوی اقتصاد این کشور را از زمان هوگو چاوز آغاز کرد. بهصرف اینکه یک اقتصاد در یک دوره خاص رشد اقتصادی بالایی را تجربه کرده یا در یک بازه زمانی خاص گرفتار بحران شده، نباید آن اقتصاد را یک اقتصاد موفق یا ناکام ارزیابی کرد. موفقیتها و ناکامیهای اقتصادی کشورها، محصول عوامل ساختاری و زیرساختی هستند که در بلندمدت شکل میگیرند، تأثیر درازمدت دارند و برای درس گرفتن از تجارت کشورها باید آنها را شناسایی و مطالعه کرد. این عوامل درباره ونزوئلا کدماند؟ در چه دورهای و توسط چه جریان سیاسی و فکری ایجاد شدهاند؟ هوگو چاوز چه نسبتی با این عوامل برقرار کرد؟ مقاله حاضر درصدد است در مقام پاسخگویی به این پرسشها برآید.
خوآن ویسنته گومز؛ پایه گذار لیبرالیسم نفتی
سال 1922 وقتی در حوزه رودخانه ماراکایبو[4] ونزوئلا نفت کشف شد، خوآن ویسنته گومز دیکتاتور مورد حمایت آمریکا[5]، نگارش قوانین و قراردادهای نفتی کشورش را به شرکتهای نفتی آمریکایی سپرد.[6] محصول کار آمریکاییها در چارچوب قانونی به نام «قانون نفت 1922» تدوین و به دست اجرا سپرده شد و پس از آن، شرکتهای آمریکایی متعددی مانند Orinoco Oil، Venezuelan Gulf، Lago Petroleum، Richmond Petroleum، Venezuela Atlantic Refining و California Petroleum وارد ونزوئلا شده و بهرهبرداری از میادین نفتی این کشور را آغاز کردند.[7]
این حضور آمریکاییها در خاک ونزوئلا اما صرفاً به یک سرمایهگذاری مستقیم خارجی[8] برای استحصال نفت محدود نشد. با ورود گسترده شرکتهای آمریکایی به ونزوئلا، پایهها و بنیانهای یک نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خاص در این کشور گذاشته شد که راقم این سطور مایل است نام این نظام را «لیبرالیسم نفتی» بگذارد. نظام لیبرال نفتی، ساختاری است که توسط دولتهای استعمارگر ایجاد میشود و هدف از آن، تضمین تداوم انتقال نفت از مبدأ مستعمره به مقصد استعمارگران، و همچنین تصرف بازار مستعمره برای فروش محصولات تولیدی کشورهای استعمارگر است. برای ایجاد یک نظام لیبرال نفتی، اولین گام تحمیل قواعد تجارت آزاد به کشور نفتی است تا درب بازارهای آن کاملاً به روی محصولات خارجی گشوده شود و کشور امکان حمایت از تولید داخلی در برابر هجوم کالاهای خارجی را نداشته باشد. وقتی بازار کشور نفتی به تصرف شرکتهای خارجی درآمد، تولیدکنندگان داخلی از بازار داخل محروم میشوند و درنتیجه این محرومیت از بازار، رکود و نهایتاً ورشکستگی به سراغ صنایع داخلی میآید. نتیجه اینکه اولاً همه تولیدات کشور نفتی بهجز نفت روبهزوال میگذارد و ثانیاً حضور قدرتمند مصنوعات خارجی در بازار، به صنایع جدید اساساً اجازه ظهور نمیدهد؛ به عبارت دقیقتر، محرومیت تولیدکننده داخلی از بازار، ضمن صنعتزدایی، لوازم پیشرفت صنعتی را نیز از کشور نفتی میگیرد. این است که کشور برای تأمین مایحتاج خود، به واردات وابسته میشود و برای تأمین منابع مالی واردات، چون تولید دیگری جز نفت ندارد و اقتصاد اصطلاحاً تکمحصولی شده است، چارهای جز فروش نفت به قیمتی که خریدار تعیین میکند، ندارد. نام این سیاست اقتصادی تحمیلی را باید «جایگزینی تولید» که طی آن دولت مرکزی محصولات خارجی را با درآمد نفت جایگزین تولیدات داخلی میکند. سیاست جایگزینی تولید یک دور باطل است که با هدایت درآمدهای نفتی به سمت واردات کالاهای مصرفی، اجازه بهرهبرداری از درآمد نفت برای سرمایهگذاری در مسیر صنعتی شدن را به کشور نفتی نمیدهد.
ونزوئلا نمونه بسیار قابلتوجهی برای مطالعه موردی تحمیل یک نظام لیبرال نفتی از بیرون به یک کشور مستقل است. با مسلط شدن شرکتهای آمریکایی بر صنعت نفت ونزوئلا، پای هزاران آمریکایی به این کشور گشوده و فرآیند این نظامسازی آغاز شد.
درآمدهای نفتی هرچند صورت اقتصاد ونزوئلا را آراست، اما سیرت آن را ویران کرد. شرکتهای نفتی آمریکایی برای فعالیتهایشان در خاک ونزوئلا نیاز به ثبات سیاسی داشتند و به همین دلیل با تمام توان از گومز و حاکمان خودکامه پس از او حمایت کردند. مدیران اقتصادی آمریکایی و خانوادههایشان، مسیونرها، فعالان حقوق بشر، اساتید دانشگاه و دانشمندان با یک سبک زندگی مصرفی وارد ونزوئلا شدند. فیلمهای آمریکایی، روزنامهنگاران، شبکههای رادیویی، و رفتوآمدهای روزافزون هوایی میان دو کشور، زمینه بیشتری برای ارتباط فرهنگی آمریکا-ونزوئلا فراهم کرد. شرکتهای نفتی و اتاق بازرگانی ونزوئلا-آمریکا تبدیل به لابیگرهای قدرتمندی در عرصه سیاسی-اقتصادی ونزوئلا شدند. بهگونهای که میتوان مدعی شد اقتصاد ونزوئلا روی دو چرخ نفت و اتاق بازرگانی قرار داشت که هرچند هر دو میچرخیدند، اما چرخش آنها در جهت معکوس بود و اقتصاد درجا میزد؛ چرخ نفت به سمت بیرون و برای صادرات میچرخید و چرخ اتاق بازرگانی به سمت داخل و برای واردات.
در دهههای 1940 و 1950، بنیاد راکفلر، شعبات شرکتهای مختلف تولیدی و خدماتی آمریکایی و حتی خردهفروشیهایی چون Seras، یک کلیسای آمریکایی، یک روزنامه انگلیسیزبان با تیراژ یک هزار نسخه، یک مرکز فرهنگی آمریکایی، مدارس دوملیتی، برنامههای آموزش زبان انگلیسی، سازمانهای پیشاهنگی دختران و پسران، اتحادیه مسیحی مردان جوان(YMCA)، در جامعه ونزوئلا حاضر بودند و سبک زندگی و ارزشهای آمریکایی را وارد این کشور کرده و نسل جدیدی از ونزوئلاییها تربیت میکردند که «آمریکایی» بودند.[9] در ادامه توضیح خواهیم داد که در دهههای 1980 و 1990 این تکنوکراتهای تربیت شده توسط مؤسسات آمریکایی بودند که نهتنها به استقبال سیاستهای اقتصادی نئولیبرال و برنامههای تعدیل ساختاری تجویز شده از سوی صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی رفتند، بلکه با اشتیاق تمام به اجرای این سیاستها همت گماشتند، بدون اینکه به آثار مخرب این سیاستها بر روی زندگی اکثریت مردم ونزوئلا توجه کنند.
این روند البته موجب یک واکنش ضدآمریکایی از سوی ونزوئلاییهایی شد که نگران آمریکایی شدن کشورشان از طریق نفوذ فرهنگی و اقتصادی بودند. بهگونهای که جامعه ونزوئلا دوقطبی شد و بخشی از نخبگان به استقبال فرهنگ و عقاید همسایه قدرتمند خود رفتند و بخشی دیگر به ستیز با آمریکایی شدن برخاستند. این است که در طول تاریخ روابط ونزوئلا و آمریکا، همواره قشری از نخبگان ونزوئلایی قابل شناساییاند که اشتیاق فراوانی برای پیروی از سیاستها و الگوهای توسعه غربی دارند.[10]
در طول سالهای قرن بیستم، اقتصاد ونزوئلا با تکیه بر درآمدهای نفتی بزرگتر و بزرگتر شد. بین سالهای 1900 تا 1920، رشد درآمد سرانه تولید ناخالص داخلی[11] بهزحمت به 1.8 درصد میرسید، اما بین 1920 و 1948، سالانه بهصورت میانگین 6.8 درصد رشد کرد. در سال 1970، ونزوئلا تبدیل به ثروتمندترین کشور در آمریکای لاتین شده بود و سرانه تولید ناخالص داخلی آن، از کشورهایی چون اسپانیا و یونان بیشتر، و تنها 13 درصد از سرانه GDP بریتانیا کمتر بود.[12] این ارقام رشد حیرتانگیز اما پیشرفت و توسعه اقتصادی را برای ونزوئلا به ارمغان نیاورد و آن را صنعتی نکرد. حتی رفاه عمومی مردم ونزوئلا نیز افزایش نیافت و توزیع درآمدهای نفتی عمدتاً میان طبقه حاکم و دستاندرکاران فروش نفت و واردات کالا انجام شد و به یک نابرابری عظیم دامن زد.[13] تا جایی که کسانی ونزوئلا را نمونه بارز فرضیه «نفرین منابع»[14] خواندهاند که در آن منابع طبیعی برای یک کشور مایه خسران دانسته میشود. اما واقعیت این است که این منابع طبیعی و نفت نبود که مانع توسعه ونزوئلا شد، چراکه همین نفت، موتور توسعه همسایه شمالی آن یعنی آمریکا را به حرکت درآورد. آنچه ونزوئلا را عقب نگه داشت و بلکه عقب راند، سیاست جایگزینی تولید بود که درآمدهای نفتی را صرف واردات کالاهای مصرفی کرد و تقدیم شدن بازار کشور به بیگانگان، از جان گرفتن نظام تولیدی جلوگیری کرد. دولتهای خودکامه ونزوئلا به شرکتهای نفتی آمریکایی امتیاز ویژهای داده بودند که بر اساس آن این شرکتها میتوانستند بدون پرداخت تعرفه هر کالایی را وارد بازار ونزوئلا کنند و عملاً قواعد تجارت آزاد بهصورت یکجانبه به نفع آمریکا در رابطه با ونزوئلا در حال اجرا بود. نتیجه این «تجارت آزاد»[15] را گومرسیندو تورس[16] وزیر توسعه گومز به زیبایی اعتراف کرده است: «درآمدی که ما از محل امتیاز شرکتهای نفتی آمریکایی برای واردات بدون تعرفه کالا به ونزوئلا از دست دادیم، بهمراتب بیشتر از درآمدی بود که از محل اخذ مالیات و بهره مالکانه نفت از این شرکتها به دست آوردیم».[17] بر اساس یک پژوهش، طی سالهای 1925 تا 1936، سهم نفت از تولید ناخالص داخلی ونزوئلا 835 درصد افزایش یافت اما بخش صنعت و صنایع دستی 124 درصد و بخش کشاورزی تنها 38 درصد افزایش یافت.[18]
کارلوس آندرس پرز و نئولیبرالیسم نفتی
سال 1958 که ونزوئلاییها آن را آغاز دوره جدید دموکراسی در کشور خود میدانند، دولت دیکتاتوری پرز جیمنز[19] طی یک کودتای نظامی-مردمی سرنگون شد. در دوره جدید، این گفتمان بر افکار نخبگان حاکم بر ونزوئلا حاکم بود که صنعتی شدن و استقلال اقتصادی مهمترین اهداف کشور است. در سال 1962، دولت جدید قانونی را با عنوان «قانون سیاست اتومبیل» به تصویب رساند تا ایجاد صنعت خودرو و تراکتور ملی را آغاز کند. اهداف این قانون، کاهش وابستگی ونزوئلا به تکنولوژی وارداتی و ایجاد ظرفیت برای صنایع سنگین بود. مقامات ونزوئلایی به این باور رسیده بودند که اگر ونزوئلا میخواهد یک کشور پیشرفته و مستقل باشد، چارهای جز صنعتی شدن ندارد. صنایع خودرو و تراکتور ملی که شامل تکنولوژیهای پیچیده و سازمانهای تولیدی پیشرفته بودند، دو صنعت استراتژیک قلمداد میشدند که بنیان یک جامعه صنعتی و مدرن در ونزوئلا میتوانست بر روی آنها نهاده شود.[20] اما تلاشهای ونزوئلا برای صنعتی شدن ناکام ماند. علیرغم تلاشهای صورت گرفته، تا دهه 1980 حتی یک تراکتور نیز تولید نشد و خبری از صنعت خودرو داخلی نشد. ونزوئلا همچنان به واردات تکنولوژی از کشورهای پیشرفته درازای صادرات نفت وابسته ماند. ساختار استعماری بنیان نهاده شده در دوره گومز تغییر چندانی نکرد و ونزوئلا همچنان نفت فروخت و مصنوعات تولیدی کشورهای پیشرفته را وارد کرد.
از اواسط دهه 1960 میلادی، مصرف وارداتی ونزوئلا روزبهروز از درآمدهای نفتی پیشی گرفت و کشور رو به استقراض خارجی آورد و بدهی ونزوئلا یک روند جهشی را در پیش گرفت. در سال 1988 تورم به 29.5 درصد رسید و کسری حساب جاری تا 5.8 میلیارد دلار بالا رفت. کشور رو به مصرف ذخایر ارزی آورد و ذخایر ارزی نیز طی دو سال 1986 و 1988 بیش از 9.5 میلیارد دلار کاهش یافت. در دوره 1993-1989 کاهش شدید قیمت نفت بر این معادلات اضافه شد و ضربهای کاری به اقتصاد این کشور زد.
در این دوره حکومت ونزوئلا در دست کارلوس آندرس پرز و تیم تکنوکرات وی بود که تربیتیافته آمریکا بودند و به نام «چرخش بزرگ»، «ضربهای بزرگ» بر پیکر نیمهجان اقتصاد ونزوئلا وارد کردند. در دوره پرز شاهد گذار ونزوئلا به یک نظام نئولیبرال نفتی هستیم که بر اساس آن، همان اهدافی که در نظام لیبرال نفتی و بهواسطه دیکتاتورهای موردحمایت جریان استعمار دنبال میشد، بهواسطه رژیمها و نهادهای بینالمللی نئولیبرال و همکاری نخبگان بومی نئولیبرال پیگیری شد. اگر در دوره گومز، شرکتهای نفتی آمریکایی طی قراردادهایی که خودشان تنظیم کرده بودند، اجازه یافتند که بدون محدودیت به بازار ونزوئلا دسترسی یافته، از ظهور و تقویت صنایع داخلی جلوگیری کنند و ونزوئلا برای تأمین مایحتاج خود به صادرات نفت وابسته شود، در دوره پرز تقریباً همین سازوکار از طریق صندوق بینالمللی پول، موافقتنامه گات و سازمان تجارت جهانی با همکاری جریان تکنوکرات قائل به نئولیبرالیسم در ونزوئلا پیریزی شد.
پرز در دوره نخست ریاست جمهوری خود از صندوق بینالمللی پول درخواست وام کرده بود و صندوق نیز در سال 1987 با تدوین یک بسته اصلاحات نئولیبرالی، اعطای وام به ونزوئلا را مشروط به اجرای این سیاستها نموده بود. پرز در فوریه 1989 یعنی روزهای آغازین دومین دوره ریاست جمهوری خود، بسته اصلاحات پیشنهادی صندوق بینالمللی پول را پذیرفت و این سیاستها را با عنوان چرخش بزرگ (El Gran Viraje) به دست اجرا سپرد. این بسته شامل سه مؤلفه بود: نخست، تعدیل ساختاری باهدف بازپرداخت بدهیها. دوم، گذر از یک اقتصاد دولتی وابسته به نفت به اقتصاد بازار و تجارت آزاد. و سوم، مدرنیزه کردن ساختار سیاسی باهدف کاهش حداکثری نقش دولت در اقتصاد. صندوق بینالمللی پول ونزوئلا را مجبور به محدود کردن هزینههای عمومی، توقف سطح دستمزدها، مقررات زدایی و کاهش ارزش پول ملی، حذف کنترل قیمتها، کاهش یارانهها، و آزادسازی واردات کرد.[21] ونزوئلا در 31 آگوست 1990 نیز به موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت پیوست و رسماً متعهد به آزادسازی تجاری و توقف حمایت از تولید داخلی شد.[22]
بسته پیشنهادی صندوق بینالمللی پول در ونزوئلا نیز همان نتایج اسفباری را بر جای گذاشت که در سایر کشورهای آمریکای لاتین گذاشته بود. اجرای این سیاستها توسط پرز باعث تشدید بیکاری شد و نرخ بیکاری از 6.9 درصد به 9.6 درصد افزایش یافت. درآمد واقعی کارگران نسبت به درآمد ملی از 50.2 درصد در سال 1983 به 22.4 درصد در سال 1990 رسید. رشد اقتصادی اندکی که در سال 1991 تا 92 مشاهده شد، اثر زودگذر هزینههای عمومی بود که با وامهای خارجی تأمین مالی شده بود.
سیاستهای تعدیل ساختاری پرز، به دلیل تشدید فقر و نابرابری و کاهش سطح رفاه عمومی، واکنشهای شدید اجتماعی را در پی داشت. در سال 1988 نسبت درآمد فقیرترین 10 درصد جامعه به ثروتمندترین 10 درصد جامعه یک به 13.2 بود که در سال 1991 این نسبت یک به 23.9 شد.[23] 27 فوریه 1989 مردم به خیابانهای کاراکاس ریختند و یک شورش عظیم علیه دولت پرز درگرفت. پرز قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد، حالت فوقالعاده اعلام کرد و به ارتش دستور سرکوب مردم را داد. در این فاجعه بیش از 2 هزار نفر از مردم فقیر و معترض به سیاستهای صندوق بینالمللی پول، در خیابانهای کاراکاس به خاک و خون کشیده شدند.[24] هرچند این سرکوب وحشیانه بود، اما هوگو چاوز یکی از معدود افسرانی بود که از فرمان سرکوب تمرد کرد و قهرمان شد. ارتش، چاوز را مجازات کرد اما مردم به او لقب «دوست مردم» (amigo del pueblo) دادند.[25] چهارم فوریه 1992 چاوز دست به یک کودتا علیه پرز زد اما ناکام ماند. او پیش از تسلیم شدن، طی نطقی از تلویزیون ملی ونزوئلا، همه مسئولیت کودتا به گردن گرفت و تبدیل به رهبر «شورش بولیورای علیه نئولیبرالیسم» شد.[26] محبوبیت چاوز روزبهروز افزایش مییافت. نوامبر 1992کودتایی برای نجات او از زندان ترتیب داده شد اما ناکام ماند. نهایتاً در سال 1998 هوگو چاوز نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد و با کسب 56 درصد آرا در برابر 35 درصد انریک سالاس رومر[27] از سرمایهداران محافظهکار ونزوئلا، پیروز شد.
چاوز؛ سوسیالیسم ناکام در زمین نئولیبرالیسم
هوگو چاوز اقتصادی را به میراث برد که مدت مدیدی بود که در حال تجربه فقر فزاینده، بدبختی و نابرابری بود. چاوز آرزو داشت از ونزوئلا یک کشور نمونه سوسیالیستی بسازد، اما بزرگترین اشتباه او این بود که اولاً از نئولیبرالیسم به سوسیالیسم پناه برد که متمرکز بر توزیع همگانی ثروت است و راهبرد مشخصی برای تولید ثروت ندارد و ثانیاً، تصور میکرد میتواند در یک ساختار نئولیبرال، اقتصاد سوسیالیستی بنا کند.
سیاستهای اقتصادی چاوز ناظر به کاهش فقر و افزایش رفاه عمومی بود و میتوان گفت او قصد داشت درآمدهای کشور را از انحصار اشراف نئولیبرال ونزوئلا درآورده و عموم مردم را در این درآمدها شریک کند. او در این مسیر علیرغم موانعی که نئولیبرالیسم بومی ونزوئلا با حمایت آمریکا در مسیرش ایجاد کرد، به موفقیتهای فراوانی دست یافت. اما از آنجائی که نتوانست در ساختار استعماری اقتصاد ونزوئلا تغییر ایجاد کرده و تولید داخلی را رونق ببخشد، موفقیتهایش به درآمد نفت گره خورد.
طبیعتاً برنامههای چاوز به مذاق دو نهادی که پیشتر به آنها اشاره کردیم، یعنی اتاق بازرگانی ونزوئلا و سازمان نفت، که عوامل ایجاد و بهرهمندان اصلی ساختار نئولیبرال اقتصاد ونزوئلا بودند، خوش نیامد. در سال 2002 یک کودتای نظامی با حمایت آمریکا علیه چاوز شکل گرفت اما ناکام ماند.[28] پسازآن، یک اعتصاب سراسری از سوی مدیران نفت و اتاق بازرگانی ونزوئلا به مدت دو ماه سازماندهی شد تا اقتصاد ونزوئلا فلج شده و چاوز ساقط شود. اما چاوز با استمداد از چین، ایران و برزیل، تولید نفت را از سر گرفت و توانست در دو ماه نخست سال 2003، ضمن اخراج 18 هزار کارمند اعتصابکننده، تولید نفت را از سر گرفته و کنترل شرکت نفت ونزوئلا(PDVSA) را در دست گیرد.[29]
پیش از چاوز، اقتصاد ونزوئلا نه یک اقتصاد صادراتمحور بود و نه اینکه قواعد تجارت آزاد به آن اجازه میداد از تقاضای داخلی برای تقویت تولید بهره کافی را ببرد. این بود که علیرغم درآمدهای سرشار نفتی یک کشور کمتر توسعهیافته باقیمانده بود. ل
منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۱۶۵۶۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سیاست ارزی غلط بانک مرکزی باعث کم اثر شدن رشد اقتصادی/قیمت کالاهای اساسی با قیمت ارز آزاد مچ شده است
فرید ولدی کارشناس اقتصادی در رابطه با لزوم سیاست ارزی مناسب کشور در زمان تحریم به خبرنگار قدس گفت: در هر کشوری متناسب با ساختار اقتصادی آن کشور، سیاست ارزی و رژیم ارزی متفاوتی وجود دارد. بین سیاست های ارزی کشورهای مختلف تفاوت های زیادی وجود دارد. عوامل مختلفی بر طراحی سیاست های ارزی کشورها تاثیر می گذارد از جمله حجم و تنوع تجارت خارجی، عمق بازارهای مالی ثبات اقتصاد کلان و احتمال وقوع شوک های خارجی. اکثر اقتصادهای کوچک و بی ثبات به ویژه کشورهای دارای سابقه تورم های بالا، از یک لنگر اسمی ارز برای ثبات پولی و کنترل تورم استفاده می کنند و تابع رژیم های ارزی "میخکوب سخت" هستند یعنی پول ملی خود را به یک ارز خارجی مانند دلار یا به سبدی از ارزهای خارجی میخکوب می کنند. گروه دوم میخکوب متعارف هستند و گروه بعدی میانه، شناور شناور آزاد. رژیم ارزی در ایران با کمی اغماض می توان گفت یک رژیم میانه است.
وی ادامه داد: در یک اقتصاد تورمی مانند ایران، تثبیت نرخ ارز اسمی به مدت طولانی با سیاست تخصیص ارز چندنرخی در اقتصاد بدون توجه به قیمت بازار آزاد منجر به کاهش نرخ ارز حقیقی، کاهش ذخایر ارزی بانک مرکزی، کاهش صادرات، افزایش واردات، افزایش قاچاق و کاهش توان رقابت پذیری اقتصاد ملی و تضعیف رشد اقتصادی می شود. بیش از ۵۵ درصد درآمدهای دولت از محل صدور نفت تامین می شوند که با توجه به نرخ تسعیر ارز از دلار به ریال سیاست ارزی دولت نیز تعیین می شود. بنابراین سیاست های ارزی تاثیر غیر قابل انکاری بر بودجه دولت دارد پس نتیجه می گیریم سیاست های ارزی غلط می تواند تاثیر بر بودجه دولت و شرایط مالی و رفاهی مردم به طور مستقیم داشته باشد.
این کارشناس اقتصادی با اشاره به سیاست مخرب ارز چندنرخی در اقتصاد گفت: آنچه در حال حاضر شاهد آن هستیم تخصیص غلط ارزی بانک مرکزی به واردات کالاهای اساسی است که اول از همه موجب کاهش منابع ریالی بودجه و در نتیجه ناتراز شدن بودجه و کاهش توسعه کشور شده است؛ همچنین تخصیص ارز به واردات، رقیب بخش مولد اقتصاد کشور خواهد شد که با ارز بازار آزاد تولید دارد و در نتیجه تضعیف تولید داخلی را نیز به همراه خواهد داشت؛ ثالثا مسیر غلط حمایت ارزی به جای دخالت در قیمت بازار و در نتیجه محدودیت تجارت خارجی محصولات کشاورزی و افزایش قاچاق، باید بر اعطای کالابرگ در انتهای زنجیره همراه باشد.
وی گفت: متاسفانه سیاست ارزی دولت که به درستی ارز 4200 تومانی را حذف کرد ولی حالا خود درگیر ارز جدید چندنرخی در اقتصاد شده است که به واسطه آن ارز 28500 تومانی توسط بانک مرکزی به برخی عرضه میشود ولی قیمت کالاهای اساسی در بازار آزاد با قیمت ارز بازار آزاد خود را مچ کرده است و همچنین امضاهای طلایی نیز برای تخصیص این ارز رانتی به چه کسی و با چه هدف و وارداتی نیز دوباره مطرح میشود. در این میان رشد اقتصادی کشور حاصل از رکوردشکنی در فروش نفت و توسعه تجارت انرژی ایران به دلیل تخصیص کامل ارزهای نفتی به دلار 28500 تومانی به صورت کامل هیچ اثرگذاری در زندگی مردم ندارد و همین امر سبب شده است سیاست های ارزی غلط باعث کم اثر شدن رشد اقتصادی و رکوردشکنی در فروش نفت خام ایران در زندگی مردم شده است
زهرا طوسی