ونزوئلا؛ قربانی پوپولیسم یا نئولیبرالیسم؟/ دولت یازدهم چگونه در حال ونزوئلاسازی از اقتصاد ایران است؟
تاریخ انتشار: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۱۵۴۳۱۵
گروه اقتصادی: یاسر جبرائیلی در یادداشت پیش رو معتقد است درس مهم تجربه ونزوئلا برای ایران و هر کشور دیگر نفتی این است که بدانیم هر دولتی و هر فرد و هر جریانی که با تسهیل واردات از محل پول نفت، سیاست «جایگزینی تولید» را در پیش میگیرد و از محل درآمد نفتی، کالا و خدمات خارجی را جایگزین تولید داخلی میکند، در حال ونزوئلائیزه کردن کشورش است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت به شرح زیر است:
طی یکی دو سال اخیر، برخی مقامات دولت یازدهم و رسانههای لیبرال همسو، ادبیات معتنابهی با هدف شبیهسازی اقتصاد ایران و ونزوئلا تولید، و سعی کردهاند این گزاره را به افکار عمومی القا کنند که پیش از دولت یازدهم، ایران در مسیر تبدیلشدن به ونزوئلای امروز بوده و با روی کار آمدن جناب حجتالاسلام روحانی و امضای برجام، اقتصاد ما تغییر جهت داده و از چنان بحرانی رهایی یافته است. این طیف مدعی هستند که وضع اسفبار امروز ونزوئلا، محصول سیاستهای پوپولیستی هوگو چاوز است که توسط آقای احمدینژاد در ایران نیز دنبال میشد. آقای مسعود نیلی اقتصاددان لیبرال و مشاور اقتصادی آقای روحانی به انحاء مختلف این ادعا را مطرح کردهاند: «ونزوئلا که خیلی شبیه به ما بوده، تورمش در همان سالهایی که همان سیاستها را اعمال میکردیم (دولت احمدینژاد) خیلی به ما نزدیک بود، سال گذشته تورمش ۱۲۰ درصد شد، امسال ۴۸۰ درصد شد و پیشبینی سال آیندهاش ۱۶۰۰ درصد است!» ۱
ما البته با آقای نیلی و دوستانشان همعقیدهایم که وضع اقتصادی امروز ونزوئلا خوشایند نیست، چراکه اساساً چشم بستن بر روی واقعیات و انکار بدیهیات به هر سببی، نگاه به عالم از پشت عینک کورکننده تعصب است که خود، فاجعهآفرین است. اما معتقدیم جریان لیبرال دقیقاً به همین مصیبت گرفتار است و در تجزیهوتحلیل بحران اقتصادی ونزوئلا و اساساً در مواجهه با هر پدیدهای، به دلیل تعصبات ایدئولوژیک شدیدی که به مبانی لیبرالیسم دارد، از دیدن واقعیات اجتناب میکند. لیبرالها به دلیل نگاه به «اینجا و اکنون»[۲] در تحلیلهای خود، غالباً از درک مؤلفههای پیچیده دخیل در وضعیتها عاجزند، همواره مسائل را سادهسازی میکنند و علاقهای به ریشهیابی پدیدهها و وضعیتها ندارند.
تجربههای جهانی در مسائل بشری ازجمله اقتصاد، حتماً باید مورد استفاده ما قرار گیرد. امام علی(ع) فرمود «من غنی عن التجارب عمی عن العواقب»(کسی که خود را از تجربهها بینیاز بداند، سرانجام [امور] را نخواهد دید).[۳] اما نگاه سطحی به تجربهها بلاتردید مضرتر از غفلت از آنهاست.
در مقابل جهانبینی لیبرال، ما قائل بر این هستیم که در تحلیل تجربه ونزوئلا، نباید واکاوی اقتصاد این کشور را از زمان هوگو چاوز آغاز کرد. بهصرف اینکه یک اقتصاد در یک دوره خاص رشد اقتصادی بالایی را تجربه کرده یا در یک بازه زمانی خاص گرفتار بحران شده، نباید آن اقتصاد را یک اقتصاد موفق یا ناکام ارزیابی کرد. موفقیتها و ناکامیهای اقتصادی کشورها، محصول عوامل ساختاری و زیرساختی هستند که در بلندمدت شکل میگیرند، تأثیر درازمدت دارند و برای درس گرفتن از تجارت کشورها باید آنها را شناسایی و مطالعه کرد. این عوامل درباره ونزوئلا کدماند؟ در چه دورهای و توسط چه جریان سیاسی و فکری ایجاد شدهاند؟ هوگو چاوز چه نسبتی با این عوامل برقرار کرد؟ مقاله حاضر درصدد است در مقام پاسخگویی به این پرسشها برآید.
خوآن ویسنته گومز؛ پایه گذار لیبرالیسم نفتی
سال ۱۹۲۲ وقتی در حوزه رودخانه ماراکایبو[۴] ونزوئلا نفت کشف شد، خوآن ویسنته گومز دیکتاتور مورد حمایت آمریکا[۵]، نگارش قوانین و قراردادهای نفتی کشورش را به شرکتهای نفتی آمریکایی سپرد.[۶] محصول کار آمریکاییها در چارچوب قانونی به نام «قانون نفت ۱۹۲۲» تدوین و به دست اجرا سپرده شد و پس از آن، شرکتهای آمریکایی متعددی مانند Orinoco Oil، Venezuelan Gulf، Lago Petroleum، Richmond Petroleum، Venezuela Atlantic Refining و California Petroleum وارد ونزوئلا شده و بهرهبرداری از میادین نفتی این کشور را آغاز کردند,۷
این حضور آمریکاییها در خاک ونزوئلا اما صرفاً به یک سرمایهگذاری مستقیم خارجی[۸] برای استحصال نفت محدود نشد. با ورود گسترده شرکتهای آمریکایی به ونزوئلا، پایهها و بنیانهای یک نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خاص در این کشور گذاشته شد که راقم این سطور مایل است نام این نظام را «لیبرالیسم نفتی» بگذارد. نظام لیبرال نفتی، ساختاری است که توسط دولتهای استعمارگر ایجاد میشود و هدف از آن، تضمین تداوم انتقال نفت از مبدأ مستعمره به مقصد استعمارگران، و همچنین تصرف بازار مستعمره برای فروش محصولات تولیدی کشورهای استعمارگر است. برای ایجاد یک نظام لیبرال نفتی، اولین گام تحمیل قواعد تجارت آزاد به کشور نفتی است تا درب بازارهای آن کاملاً به روی محصولات خارجی گشوده شود و کشور امکان حمایت از تولید داخلی در برابر هجوم کالاهای خارجی را نداشته باشد. وقتی بازار کشور نفتی به تصرف شرکتهای خارجی درآمد، تولیدکنندگان داخلی از بازار داخل محروم میشوند و درنتیجه این محرومیت از بازار، رکود و نهایتاً ورشکستگی به سراغ صنایع داخلی میآید. نتیجه اینکه اولاً همه تولیدات کشور نفتی بهجز نفت روبهزوال میگذارد و ثانیاً حضور قدرتمند مصنوعات خارجی در بازار، به صنایع جدید اساساً اجازه ظهور نمیدهد؛ به عبارت دقیقتر، محرومیت تولیدکننده داخلی از بازار، ضمن صنعتزدایی، لوازم پیشرفت صنعتی را نیز از کشور نفتی میگیرد. این است که کشور برای تأمین مایحتاج خود، به واردات وابسته میشود و برای تأمین منابع مالی واردات، چون تولید دیگری جز نفت ندارد و اقتصاد اصطلاحاً تکمحصولی شده است، چارهای جز فروش نفت به قیمتی که خریدار تعیین میکند، ندارد. نام این سیاست اقتصادی تحمیلی را باید «جایگزینی تولید» که طی آن دولت مرکزی محصولات خارجی را با درآمد نفت جایگزین تولیدات داخلی میکند. سیاست جایگزینی تولید یک دور باطل است که با هدایت درآمدهای نفتی به سمت واردات کالاهای مصرفی، اجازه بهرهبرداری از درآمد نفت برای سرمایهگذاری در مسیر صنعتی شدن را به کشور نفتی نمیدهد.
ونزوئلا نمونه بسیار قابلتوجهی برای مطالعه موردی تحمیل یک نظام لیبرال نفتی از بیرون به یک کشور مستقل است. با مسلط شدن شرکتهای آمریکایی بر صنعت نفت ونزوئلا، پای هزاران آمریکایی به این کشور گشوده و فرآیند این نظامسازی آغاز شد.
درآمدهای نفتی هرچند صورت اقتصاد ونزوئلا را آراست، اما سیرت آن را ویران کرد. شرکتهای نفتی آمریکایی برای فعالیتهایشان در خاک ونزوئلا نیاز به ثبات سیاسی داشتند و به همین دلیل با تمام توان از گومز و حاکمان خودکامه پس از او حمایت کردند. مدیران اقتصادی آمریکایی و خانوادههایشان، مسیونرها، فعالان حقوق بشر، اساتید دانشگاه و دانشمندان با یک سبک زندگی مصرفی وارد ونزوئلا شدند. فیلمهای آمریکایی، روزنامهنگاران، شبکههای رادیویی، و رفتوآمدهای روزافزون هوایی میان دو کشور، زمینه بیشتری برای ارتباط فرهنگی آمریکا-ونزوئلا فراهم کرد. شرکتهای نفتی و اتاق بازرگانی ونزوئلا-آمریکا تبدیل به لابیگرهای قدرتمندی در عرصه سیاسی-اقتصادی ونزوئلا شدند. بهگونهای که میتوان مدعی شد اقتصاد ونزوئلا روی دو چرخ نفت و اتاق بازرگانی قرار داشت که هرچند هر دو میچرخیدند، اما چرخش آنها در جهت معکوس بود و اقتصاد درجا میزد؛ چرخ نفت به سمت بیرون و برای صادرات میچرخید و چرخ اتاق بازرگانی به سمت داخل و برای واردات.
در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰، بنیاد راکفلر، شعبات شرکتهای مختلف تولیدی و خدماتی آمریکایی و حتی خردهفروشیهایی چون Seras، یک کلیسای آمریکایی، یک روزنامه انگلیسیزبان با تیراژ یک هزار نسخه، یک مرکز فرهنگی آمریکایی، مدارس دوملیتی، برنامههای آموزش زبان انگلیسی، سازمانهای پیشاهنگی دختران و پسران، اتحادیه مسیحی مردان جوان(YMCA)، در جامعه ونزوئلا حاضر بودند و سبک زندگی و ارزشهای آمریکایی را وارد این کشور کرده و نسل جدیدی از ونزوئلاییها تربیت میکردند که «آمریکایی» بودند.[۹] در ادامه توضیح خواهیم داد که در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ این تکنوکراتهای تربیت شده توسط مؤسسات آمریکایی بودند که نهتنها به استقبال سیاستهای اقتصادی نئولیبرال و برنامههای تعدیل ساختاری تجویز شده از سوی صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی رفتند، بلکه با اشتیاق تمام به اجرای این سیاستها همت گماشتند، بدون اینکه به آثار مخرب این سیاستها بر روی زندگی اکثریت مردم ونزوئلا توجه کنند.
این روند البته موجب یک واکنش ضدآمریکایی از سوی ونزوئلاییهایی شد که نگران آمریکایی شدن کشورشان از طریق نفوذ فرهنگی و اقتصادی بودند. بهگونهای که جامعه ونزوئلا دوقطبی شد و بخشی از نخبگان به استقبال فرهنگ و عقاید همسایه قدرتمند خود رفتند و بخشی دیگر به ستیز با آمریکایی شدن برخاستند. این است که در طول تاریخ روابط ونزوئلا و آمریکا، همواره قشری از نخبگان ونزوئلایی قابل شناساییاند که اشتیاق فراوانی برای پیروی از سیاستها و الگوهای توسعه غربی دارند. ۱۰
در طول سالهای قرن بیستم، اقتصاد ونزوئلا با تکیه بر درآمدهای نفتی بزرگتر و بزرگتر شد. بین سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۰، رشد درآمد سرانه تولید ناخالص داخلی[۱۱] بهزحمت به ۱,۸ درصد میرسید، اما بین ۱۹۲۰ و ۱۹۴۸، سالانه بهصورت میانگین ۶.۸ درصد رشد کرد. در سال ۱۹۷۰، ونزوئلا تبدیل به ثروتمندترین کشور در آمریکای لاتین شده بود و سرانه تولید ناخالص داخلی آن، از کشورهایی چون اسپانیا و یونان بیشتر، و تنها ۱۳ درصد از سرانه GDP بریتانیا کمتر بود.[۱۲] این ارقام رشد حیرتانگیز اما پیشرفت و توسعه اقتصادی را برای ونزوئلا به ارمغان نیاورد و آن را صنعتی نکرد. حتی رفاه عمومی مردم ونزوئلا نیز افزایش نیافت و توزیع درآمدهای نفتی عمدتاً میان طبقه حاکم و دستاندرکاران فروش نفت و واردات کالا انجام شد و به یک نابرابری عظیم دامن زد.[۱۳] تا جایی که کسانی ونزوئلا را نمونه بارز فرضیه «نفرین منابع»[۱۴] خواندهاند که در آن منابع طبیعی برای یک کشور مایه خسران دانسته میشود. اما واقعیت این است که این منابع طبیعی و نفت نبود که مانع توسعه ونزوئلا شد، چراکه همین نفت، موتور توسعه همسایه شمالی آن یعنی آمریکا را به حرکت درآورد. آنچه ونزوئلا را عقب نگه داشت و بلکه عقب راند، سیاست جایگزینی تولید بود که درآمدهای نفتی را صرف واردات کالاهای مصرفی کرد و تقدیم شدن بازار کشور به بیگانگان، از جان گرفتن نظام تولیدی جلوگیری کرد. دولتهای خودکامه ونزوئلا به شرکتهای نفتی آمریکایی امتیاز ویژهای داده بودند که بر اساس آن این شرکتها میتوانستند بدون پرداخت تعرفه هر کالایی را وارد بازار ونزوئلا کنند و عملاً قواعد تجارت آزاد بهصورت یکجانبه به نفع آمریکا در رابطه با ونزوئلا در حال اجرا بود. نتیجه این «تجارت آزاد»[۱۵] را گومرسیندو تورس[۱۶] وزیر توسعه گومز به زیبایی اعتراف کرده است: «درآمدی که ما از محل امتیاز شرکتهای نفتی آمریکایی برای واردات بدون تعرفه کالا به ونزوئلا از دست دادیم، بهمراتب بیشتر از درآمدی بود که از محل اخذ مالیات و بهره مالکانه نفت از این شرکتها به دست آوردیم».[۱۷] بر اساس یک پژوهش، طی سالهای ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۶، سهم نفت از تولید ناخالص داخلی ونزوئلا ۸۳۵ درصد افزایش یافت اما بخش صنعت و صنایع دستی ۱۲۴ درصد و بخش کشاورزی تنها ۳۸ درصد افزایش یافت. ۱۸
کارلوس آندرس پرز و نئولیبرالیسم نفتی
سال ۱۹۵۸ که ونزوئلاییها آن را آغاز دوره جدید دموکراسی در کشور خود میدانند، دولت دیکتاتوری پرز جیمنز[۱۹] طی یک کودتای نظامی-مردمی سرنگون شد. در دوره جدید، این گفتمان بر افکار نخبگان حاکم بر ونزوئلا حاکم بود که صنعتی شدن و استقلال اقتصادی مهمترین اهداف کشور است. در سال ۱۹۶۲، دولت جدید قانونی را با عنوان «قانون سیاست اتومبیل» به تصویب رساند تا ایجاد صنعت خودرو و تراکتور ملی را آغاز کند. اهداف این قانون، کاهش وابستگی ونزوئلا به تکنولوژی وارداتی و ایجاد ظرفیت برای صنایع سنگین بود. مقامات ونزوئلایی به این باور رسیده بودند که اگر ونزوئلا میخواهد یک کشور پیشرفته و مستقل باشد، چارهای جز صنعتی شدن ندارد. صنایع خودرو و تراکتور ملی که شامل تکنولوژیهای پیچیده و سازمانهای تولیدی پیشرفته بودند، دو صنعت استراتژیک قلمداد میشدند که بنیان یک جامعه صنعتی و مدرن در ونزوئلا میتوانست بر روی آنها نهاده شود.[۲۰] اما تلاشهای ونزوئلا برای صنعتی شدن ناکام ماند. علیرغم تلاشهای صورت گرفته، تا دهه ۱۹۸۰ حتی یک تراکتور نیز تولید نشد و خبری از صنعت خودرو داخلی نشد. ونزوئلا همچنان به واردات تکنولوژی از کشورهای پیشرفته درازای صادرات نفت وابسته ماند. ساختار استعماری بنیان نهاده شده در دوره گومز تغییر چندانی نکرد و ونزوئلا همچنان نفت فروخت و مصنوعات تولیدی کشورهای پیشرفته را وارد کرد.
از اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی، مصرف وارداتی ونزوئلا روزبهروز از درآمدهای نفتی پیشی گرفت و کشور رو به استقراض خارجی آورد و بدهی ونزوئلا یک روند جهشی را در پیش گرفت. در سال ۱۹۸۸ تورم به ۲۹,۵ درصد رسید و کسری حساب جاری تا ۵.۸ میلیارد دلار بالا رفت. کشور رو به مصرف ذخایر ارزی آورد و ذخایر ارزی نیز طی دو سال ۱۹۸۶ و ۱۹۸۸ بیش از ۹.۵ میلیارد دلار کاهش یافت. در دوره ۱۹۹۳-۱۹۸۹ کاهش شدید قیمت نفت بر این معادلات اضافه شد و ضربهای کاری به اقتصاد این کشور زد.
در این دوره حکومت ونزوئلا در دست کارلوس آندرس پرز و تیم تکنوکرات وی بود که تربیتیافته آمریکا بودند و به نام «چرخش بزرگ»، «ضربهای بزرگ» بر پیکر نیمهجان اقتصاد ونزوئلا وارد کردند. در دوره پرز شاهد گذار ونزوئلا به یک نظام نئولیبرال نفتی هستیم که بر اساس آن، همان اهدافی که در نظام لیبرال نفتی و بهواسطه دیکتاتورهای موردحمایت جریان استعمار دنبال میشد، بهواسطه رژیمها و نهادهای بینالمللی نئولیبرال و همکاری نخبگان بومی نئولیبرال پیگیری شد. اگر در دوره گومز، شرکتهای نفتی آمریکایی طی قراردادهایی که خودشان تنظیم کرده بودند، اجازه یافتند که بدون محدودیت به بازار ونزوئلا دسترسی یافته، از ظهور و تقویت صنایع داخلی جلوگیری کنند و ونزوئلا برای تأمین مایحتاج خود به صادرات نفت وابسته شود، در دوره پرز تقریباً همین سازوکار از طریق صندوق بینالمللی پول، موافقتنامه گات و سازمان تجارت جهانی با همکاری جریان تکنوکرات قائل به نئولیبرالیسم در ونزوئلا پیریزی شد.
پرز در دوره نخست ریاست جمهوری خود از صندوق بینالمللی پول درخواست وام کرده بود و صندوق نیز در سال ۱۹۸۷ با تدوین یک بسته اصلاحات نئولیبرالی، اعطای وام به ونزوئلا را مشروط به اجرای این سیاستها نموده بود. پرز در فوریه ۱۹۸۹ یعنی روزهای آغازین دومین دوره ریاست جمهوری خود، بسته اصلاحات پیشنهادی صندوق بینالمللی پول را پذیرفت و این سیاستها را با عنوان چرخش بزرگ (El Gran Viraje) به دست اجرا سپرد. این بسته شامل سه مؤلفه بود: نخست، تعدیل ساختاری باهدف بازپرداخت بدهیها. دوم، گذر از یک اقتصاد دولتی وابسته به نفت به اقتصاد بازار و تجارت آزاد. و سوم، مدرنیزه کردن ساختار سیاسی باهدف کاهش حداکثری نقش دولت در اقتصاد. صندوق بینالمللی پول ونزوئلا را مجبور به محدود کردن هزینههای عمومی، توقف سطح دستمزدها، مقررات زدایی و کاهش ارزش پول ملی، حذف کنترل قیمتها، کاهش یارانهها، و آزادسازی واردات کرد.[۲۱] ونزوئلا در ۳۱ آگوست ۱۹۹۰ نیز به موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت پیوست و رسماً متعهد به آزادسازی تجاری و توقف حمایت از تولید داخلی شد,۲۲
بسته پیشنهادی صندوق بینالمللی پول در ونزوئلا نیز همان نتایج اسفباری را بر جای گذاشت که در سایر کشورهای آمریکای لاتین گذاشته بود. اجرای این سیاستها توسط پرز باعث تشدید بیکاری شد و نرخ بیکاری از ۶,۹ درصد به ۹.۶ درصد افزایش یافت. درآمد واقعی کارگران نسبت به درآمد ملی از ۵۰.۲ درصد در سال ۱۹۸۳ به ۲۲.۴ درصد در سال ۱۹۹۰ رسید. رشد اقتصادی اندکی که در سال ۱۹۹۱ تا ۹۲ مشاهده شد، اثر زودگذر هزینههای عمومی بود که با وامهای خارجی تأمین مالی شده بود.
سیاستهای تعدیل ساختاری پرز، به دلیل تشدید فقر و نابرابری و کاهش سطح رفاه عمومی، واکنشهای شدید اجتماعی را در پی داشت. در سال ۱۹۸۸ نسبت درآمد فقیرترین ۱۰ درصد جامعه به ثروتمندترین ۱۰ درصد جامعه یک به ۱۳,۲ بود که در سال ۱۹۹۱ این نسبت یک به ۲۳.۹ شد.[۲۳] ۲۷ فوریه ۱۹۸۹ مردم به خیابانهای کاراکاس ریختند و یک شورش عظیم علیه دولت پرز درگرفت. پرز قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد، حالت فوقالعاده اعلام کرد و به ارتش دستور سرکوب مردم را داد. در این فاجعه بیش از ۲ هزار نفر از مردم فقیر و معترض به سیاستهای صندوق بینالمللی پول، در خیابانهای کاراکاس به خاک و خون کشیده شدند.[۲۴] هرچند این سرکوب وحشیانه بود، اما هوگو چاوز یکی از معدود افسرانی بود که از فرمان سرکوب تمرد کرد و قهرمان شد. ارتش، چاوز را مجازات کرد اما مردم به او لقب «دوست مردم» (amigo del pueblo) دادند.[۲۵] چهارم فوریه ۱۹۹۲ چاوز دست به یک کودتا علیه پرز زد اما ناکام ماند. او پیش از تسلیم شدن، طی نطقی از تلویزیون ملی ونزوئلا، همه مسئولیت کودتا به گردن گرفت و تبدیل به رهبر «شورش بولیورای علیه نئولیبرالیسم» شد.[۲۶] محبوبیت چاوز روزبهروز افزایش مییافت. نوامبر ۱۹۹۲کودتایی برای نجات او از زندان ترتیب داده شد اما ناکام ماند. نهایتاً در سال ۱۹۹۸ هوگو چاوز نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد و با کسب ۵۶ درصد آرا در برابر ۳۵ درصد انریک سالاس رومر[۲۷] از سرمایهداران محافظهکار ونزوئلا، پیروز شد.
چاوز؛ سوسیالیسم ناکام در زمین نئولیبرالیسم
هوگو چاوز اقتصادی را به میراث برد که مدت مدیدی بود که در حال تجربه فقر فزاینده، بدبختی و نابرابری بود. چاوز آرزو داشت از ونزوئلا یک کشور نمونه سوسیالیستی بسازد، اما بزرگترین اشتباه او این بود که اولاً از نئولیبرالیسم به سوسیالیسم پناه برد که متمرکز بر توزیع همگانی ثروت است و راهبرد مشخصی برای تولید ثروت ندارد و ثانیاً، تصور میکرد میتواند در یک ساختار نئولیبرال، اقتصاد سوسیالیستی بنا کند.
سیاستهای اقتصادی چاوز ناظر به کاهش فقر و افزایش رفاه عمومی بود و میتوان گفت او قصد داشت درآمدهای کشور را از انحصار اشراف نئولیبرال ونزوئلا درآورده و عموم مردم را در این درآمدها شریک کند. او در این مسیر علیرغم موانعی که نئولیبرالیسم بومی ونزوئلا با حمایت آمریکا در مسیرش ایجاد کرد، به موفقیتهای فراوانی دست یافت. اما از آنجائی که نتوانست در ساختار استعماری اقتصاد ونزوئلا تغییر ایجاد کرده و تولید داخلی را رونق ببخشد، موفقیتهایش به درآمد نفت گره خورد.
طبیعتاً برنامههای چاوز به مذاق دو نهادی که پیشتر به آنها اشاره کردیم، یعنی اتاق بازرگانی ونزوئلا و سازمان نفت، که عوامل ایجاد و بهرهمندان اصلی ساختار نئولیبرال اقتصاد ونزوئلا بودند، خوش نیامد. در سال ۲۰۰۲ یک کودتای نظامی با حمایت آمریکا علیه چاوز شکل گرفت اما ناکام ماند.[۲۸] پسازآن، یک اعتصاب سراسری از سوی مدیران نفت و اتاق بازرگانی ونزوئلا به مدت دو ماه سازماندهی شد تا اقتصاد ونزوئلا فلج شده و چاوز ساقط شود. اما چاوز با استمداد از چین، ایران و برزیل، تولید نفت را از سر گرفت و توانست در دو ماه نخست سال ۲۰۰۳، ضمن اخراج ۱۸ هزار کارمند اعتصابکننده، تولید نفت را از سر گرفته و کنترل شرکت نفت ونزوئلا(PDVSA) را در دست گیرد. ۲۹
پیش از چاوز، اقتصاد ونزوئلا نه یک اقتصاد صادراتمحور بود و نه اینکه قواعد تجارت آزاد به آن اجازه میداد از تقاضای داخلی برای تقویت تولید بهره کافی را ببرد. این بود که علیرغم درآمدهای سرشار نفتی یک کشور کمتر توسعهیافته باقیمانده بود. لوئیس گیوستی لوپز[۳۰]، که یک مهندس نفت و تحصیلکرده دانشگاههای آمریکا بود، در دهه ۱۹۹۰ میلادی با این توجیه که میخواهد با افزایش تولید، قیمتها را پائین بیاورد، تولیدکنندگان کوچک در ایالاتمتحده را زیر فشار گذاشته، از بازار نفت خارج کند و سهم بزرگتری از بازار نفت را نصیب خویش سازد، با اعطای امتیازهای ویژه به شرکتهای نفتی خارجی ازجمله معافیتهای مالیاتی، تولید نفت ونزوئلا را با ۳۳ درصد افزایش از ۲,۵ میلیون بشکه به ۳.۳ میلیون بشکه در روز رساند. صادرات نفت ونزوئلا به ایالاتمتحده از حدود یکمیلیون بشکه در سال ۱۹۹۱ به ۱.۸ میلیون بشکه در روز، در سال ۱۹۹۷ رسید، و درواقع ۱۷ درصد کل واردات نفت ایالاتمتحده را تشکیل میداد. شورای امنیت ملی دولت بیل کلینتون این پیروزی جدید در تأمین امنیت انرژی را جشن گرفته و اعلام کرد، «ما یک گام و شرکت اساسی در کاهش وابستگی به خاورمیانه برداشته و به انجام رساندهایم و اکنون ونزوئلا عرضهکننده خارجی شماره یک نفت ما شده است».[۳۱] این افزایش تولید که با افزایش نسبی درآمد نفت همراه بود اما تأثیر چندانی بر زندگی مردم ونزوئلا نگذاشت. این کشور تشنه سرمایهگذاری، حجم عظیمی از درآمدهای نفتی خود را در بازارهای مالی آمریکا انباشت میکرد و بر ثروت و قدرت بانکداران و دلالان نفتی میافزود. روبرتو لمپا توصیف جالبی از اقتصاد ونزوئلا ارائه میکند: «ونزوئلا برای دههها کشور کمتر توسعهیافتهای بود که سرمایه صادر میکرد»..۳۲
چاوز با یک استراتژی تقاضامحور که ناظر به افزایش رفاه همگانی بود، بازار داخلی ونزوئلا را به شکل بیسابقهای توسعه داد. چاوز
منبع: بولتن نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.bultannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بولتن نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۱۵۴۳۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رقبای قالیباف به دولت نزدیک هستند؛ مجلس در زمینه چای دبش و پتروشیمی باختر کوتاهی کرد
رئیس فراکسیون مجلس یازدهم میگوید: دولت احساس میکند برای ریاست مجلس رقبایی وجود دارند و مانند مجلس قبل نیست. در حال حاضر ۵ نفر از منتخبین به صورت مستقیم برای ریاست مجلس اعلام آمادگی کردند، بنابراین شرایط مجلس دوازدهم مانند مجلس قبل نیست.
به گزارش خبرآنلاین، جلال محمودزاده که به واسطه ردصلاحیت از حضور در مجلس دوازدهم بازمانده، میگوید؛ «مجلس یازدهم چشم خود را بر روی اشتباهات دولت بسته بود و به دلیل نبودن نظارت فساد در دولت رسوخ کرده است.»
این نماینده مجلس شورای اسلامی در قسمتی در دیگر از گفتگوی خود به نامه اخیر سید محمد حسینی، معاون پارلمانی رئیسی به قالیباف اشاره میکند و میگوید؛ «دولت اگر برنامهای برای حل مشکلات فعلی اقتصاد داشت برنامهای ۳ مرحلهای به مجلس ارائه میکرد و به جای سر هم کردن آمارها در پاسخ به ضربالاجل قالیباف برنامه جامعی میداد.»
در ادامه گفتگوی جلال محمودزاده، رئیس فراکسیون اهل سنت مجلس شورای اسلامی را میخوانید:
آقای محمودزاده! به نظر شما دولت با علنی کردن اختلافات با مجلس چه هدفی را دنبال میکند؟
در حال حاضر اقتصاد کشور در وضعیت بسیار نامطلوبی بعد از انقلاب قرار دارد، فشار اقتصادی به مردم، گرانی کالاهای اساسی و کوچک شدن سفره مردم، همگی از جمله مواردی هستند که مشاهده میکنیم. مردم کاملاً تحت فشار اقتصادی هستند، در این دو سال طیف خانوادههایی که زیر خط فقر قرار گرفتند، بسیار افزایش پیدا کرده، تا جایی که خانوادههای حاضر در قشر متوسط حذف شدند و به سمت خط فقر رفتند.
مجلس باید به دولت اخطار دهدشرایط به نحوی است که یک خانواده برای تامین نیازهای خود نیاز به حداقل ۳۰ میلیون تومان درآمد ماهیانه دارد، یعنی درآمد زیر ۳۰ میلیون زیر خط فقر است. در صورتی که خانوادههایی در جامعه حضور دارند که با ۸ و ۱۰ میلیون تومان حقوق زندگی خود را مدیریت میکنند، این شرایط باعث شده که فشار اقتصادی به شدت به مردم وارد شود.
از آن طرف هم مجلس وظیفه نظارتی دارد و باید اخطارهای لازم را به دولت بدهد و اگر دولت از مسیر اصلی در اداره کشور خارج شود، مجلس باید از طریق ابزارهای نظارتی که در اختیار دارد، دولت را به ریل اصلی برگرداند. وظیفه رئیس مجلس هم همین است که نظارت کند اما در حال حاضر دولت گفتار درمانی میکند و آمارهایی میدهد که کارشناسی شده نیستند و واقعیت ندارند و با واقعیت جامعه در تضاد است.
تیم اقتصادی دولت بسیار ضعیف است و توانایی مدیریت وضعیت فعلی را نداردبنابراین وظیفه مجلس این است که از بعد نظارتی ورود پیدا کند و از دولت بخواهد که برنامههای خود برای حل این مشکل در بازه زمانی کوتاه مدت، متوسط و بلند مدت، ارائه کند. اما دولت حاضر نیست این اقدام را انجام دهد چراکه تیم اقتصادی دولت برنامهای برای ارائه به مجلس ندارد چراکه اگر برنامهای داشت وضعیت کشور به این ترتیب نمیشد، بنابراین تیم اقتصادی دولت تیم بسیار ضعیفی است، توانمندی مدیریت وضعیت موجود را ندارد لذا برنامهای برای اصلاح وضعیت ندارد.
در مجموع دولت به این دلیل که برنامه ندارد خطاب به رئیس مجلس نامه نوشته و حرفهای معمولی خود را در آن نوشته و برای انتشار به رسانهها داده است.
رقبای قالیباف به دولت نزدیک هستندبا توجه به اینکه حدود ۳ هفته به پایان عمر مجلس یازدهم باقی مانده، هدف دولت از علنی کردن اختلافاتش با مجلس چیست؟
دولت احساس میکند برای ریاست مجلس رقبایی وجود دارند و مانند مجلس قبل نیست. در حال حاضر ۵ نفر از منتخبین به صورت مستقیم برای ریاست مجلس اعلام آمادگی کردند، بنابراین شرایط مجلس دوازدهم مانند مجلس قبل نیست که قالیباف تنها کاندیدای ریاست مجلس باشد.
لذا دولت این نکته را دریافت کرده کما اینکه از میان داوطلبین ریاست مجلس چهرههایی حضور دارند که از قالیباف بیشتر به دولت نزدیک هستند. لذا یکی از دلایل علنی کردن اختلافات دولت و مجلس همین نکته است. دلیل عمده هم این است که دولت برنامه اقتصادی برای ارائه ندارد.
حتی رئیسی هم نمیتواند مانع فعالیتهای مجلس یازدهم شودبنابراین دولت احساس بینیازی به مجلس کرده و آن را جدی نمیگیرد…
حدود ۱۱۰ نفر از نمایندگان مجلس تغییر کردند و اکثریت منتخین از جناح دولت هستند یا تجربه چندانی برای شروع حرکت جدی در مجلس ندارند. اینها مواردی است که دولت مشاهده میکند. لذا خود را موظف نمیداند که در فاصله آمدن افراد دیگر به جای قالیباف، برنامهای ارائه دهد.
در صورتی که مجلس تا روز آخر یعنی تا روز ۶ خردادماه مجلس مسئولیت دارد و باید وظیفه نظارتی خود را پیگیری کند و هیچکس حتی شخص رئیس جمهور، معاونهای او و وزرایش نمیتواند مانع اجرای مسئولیت مجلس یازدهم تا روز آخر شوند.
دولت به رئیس مجلس آینده نیمنگاهی داردمنظور شما این است که مثلا دولت به ریاست رسایی بر مجلس بیشتر روی خوش نشان میدهد تا ریاست قالیباف؟
اسامی که برای ریاست مجلس مطرح هستند نسبت به قالیباف، به دولت نزدیکتر هستند و این واقعیت است که دولت نیمنگاهی به این موضوع دارد اما اینکه دولت تا چه اندازه موفق شود به نظر نمایندگان مجلس دوازدهم بستگی دارد.
برای شما که عضوی از مجلس یازدهم هستید، این نکته عجیب نیست، رئیسی که همین نمایندگان از او دعوت کردند که وارد عرصه رقابت ریاست جمهوری شود، حالا با این ادبیات پاسخ نمایندگان را میدهد و رئیس همین مجلس را تخریب میکند؟
مجلس یازدهم در برخی از زمینههای نظارتی کوتاه آمد و رعایت حال دولت را کرد، در صورتی که اقدام اشتباهی بود. به عبارت دیگر مجلس یازدهم با هدف همکاری، از اشتباهات دولت گذشت و پیگیری نکرد، که اقدام مناسبی نبود.
برای مثال در قضیه چای دبش مجلس میتوانست خیلی بهتر وارد شود اما متاسفانه وارد نشد و یا در مورد واگذاری پتروشیمی باختر به بخش خصوصی که تحقیق و تفحص آن انجام شده، اما هیئت رئیسه مجلس اجازه طرح موضوع در صحن علنی را ندادند، یا درباره خرید میوه شب عید وزارت جهاد و کشاورزی و شرکت آریو تجارت سهیل که تخلفات بسیار گستردهای انجام داد، مجلس کوتاهی کرد، از موضوع هم گذشت و همین باعث شد مجلس در برخی مقاطع بازوی نظارتی خود را از دولت بردارد و تخلفاتی در بدنه دولت صورت بگیرد که به دلیل همین ضعف نظارتی مجلس بود.